علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

تولد و مهمون ناخونده

یا شافی سه شنبه 21 مرداد وقتی از خونه مامان اینا برگشتم و پسری خوابش برده بود متوجه شدم روی پاهاش یه برجستگیهای بی رنگی شبیه وقتی حشره ای نیش زده باشه هست...بعد از بیدار شدنش دیدم قرمز شدن و بیشتر و شبیه  دونه های کهیرن... ازهمون شب با نسخه ی زن داداشم به دونه ها پماد کالامین زدیم و به تجویز همسرم  هیدروکسی زین دادیم بخوره... فرداش دیدم بیشتر شده و خودم بردمش دکتر...دکتر خودش، روان پارسا...اون هم تجویزش همون داروهای خودمون بود و دیگه نسخه رو از داروخانه نگرفتم...توصیه کرد غذاهای ساده بهش بدیم بخوره و لباسش رو مراقب باشیم که نخی باشه و ...و گفت اگر بیشتر بود باید آمپول کورتون میدادیم برای کنترلش اما الان کمه و لازم نیست... ا...
26 مرداد 1393

انعکاس ِ رفتار ِ ما

یا تواب اولین برخورد پسرمون با بچه ی کوچکتر از خودش (البته از وقتی که دیگه راه می رفت و برای خودش صاحب راي شده بود و وجود بچه ی دیگه رو برای خودش مزاحم می دونست، نه مثل بچگی هاش که تا بچه می دید با ذوق و شوق می گفت "نی نی") وقتی بود که بهار رو دید...البته قبل از اون هم وقتي ده ماهش بود یک بار با دختر همسایه مادرشوهرم هم روبه رو شده بود و اون روز هم حرکات خطرناکی داشت و باید مراقبش می بودم، با بهار خوب بود مگر اینکه ما جلوي ديدگان پسري بهش توجه  می کردیم، اگر بهش توجه می کردیم و بهش می خندیدیم و باهاش حرف می زدیم سریع می اومد و یه چک می خوابوند توگوشش...طفلی بچه یکدفعه هاج و واج می شد...اوایل نمی فهمید چه خبره، کی میزنش و برای چی ...
23 مرداد 1393

خوش قولی

یا شفیع یادمون باشه که خوش قولی بزرگ و کوچیک نمی شناسه ... اگر می خواهیم حرفمون همیشه و همه جا برای فرزندمون برو داشته باشه... اگر می خواهیم فرزندمون روی ما و حرفا و قول هامون حساب باز کنه... اگر می خواهیم همیشه صمیمی ترین دوست ِ فرزندمون باشیم و بمونیم... اگر می خواهیم فرزندمون به حرفمون اهمیت بده و اولین کسی باشیم که باهامون مشورت می کنه... اگر می خواهیم فرزندمون درستکار باشه و درستکار بمونه... اگر می خواهیم فرزندمون بهمون اعتماد کنه... اگر میخواهیم با رفتارمون به طور عملی مبلغ خوبی برای دین خودمون و فرزندمون باشیم... و هزاران اگر ِ دیگر... خوش قول باشیم...یا قول ندیم یا اگر دادیم پاش بمونیم حتی اگه قرار با...
21 مرداد 1393

سه گانه ی خنده دار ِ تصویری

حتما یادتونه جریان هندوانه و داغ کردنش رو، بعد از اون ماجرا یک بار موقع کتاب خوندن برای پسری وقتی به این تصویر رسیدیم دیدم پسری با انگشت اشاره میکنه به قسمت ِ پایین ِ هندوانه در عکس و می گه "آتیش" ، یکی نیست پاسخگو باشه واقعا که این عکس چیه آخه برا بچه ها میکشن؟!   به نظر شما وقتی بچه ها میتونن قفلی که برای آب سرد کن یخچال تعبیه شده رو باز کنن و به خرابکاریشون بپردازن واقعا فایده ی این سیستم قفل کودک چی میتونه باشه؟! مدتیه رفتم تو فکر ِ قفل برای قفل یا  یه همچین طرحی   در ادامه ی نمایش سریالی ِ انواع ِ خوابیدن های این روزهای پسری باید عرض کنم خدمتتون که اینم یه مدل ِ دیگه از خوابیدن ...
20 مرداد 1393

آسمان رابه زمين دوختن

ياقادر           يکي از راهکارهاي ابتکاري ِ مادرانه ي من در آروم کردن پسري و پرت کردن حواسش و فراموش کردن غرغر و گريه ي ناشي از خواستن چيزي که نبايد و يابهانه گيري قبل از خوابش ....اينه که با سرعت نور براش قصه اي ساختگي تعريف کنم، آسمونو به زمين بدوزم و حسابي حرافي کنم و... به نحوي که گاهي خودم هم نفهمم چي ميگم...قصه هايي که خيلي اوقات نه سر دارن نه ته....بي مفهومن و بي مزه اما کاملا جذب کننده ي  حواس...نمونه اش چهارشنبه تو ماشين موقع رانندگي ...نتيجه اش هم شد بي خيال شدن پسري  از بهونه گرفتن قبل خواب و به خواب رفتنش و البته کف نمودن دهان خودم   پي نوشت:کتاب مادرکافي رو خري...
19 مرداد 1393